خستهام
عمیقا خستهام
بخش بزرگی از روزم را دروغ زندگی روزمره پُر میکند است
به زور استرس و گاهی موسیقی خوشحال ۱۵ ساعتی از ۱۶ ساعت بیداریم را میگذراندم اما کم کم یک ساعت شد دو ساعت و دوست شد سه ساعت
خوشحال نیستم
ناراحت نمیدانم هست یا نه
اما مطمئتم خستهام
مطمئنم دلم برایش تنگ میشود
با اشکهای سرازیر مینویستم
اما مینویسم
اما مینویسم
مینویستم
انگشتانم
خشک میشوند و در خاطراتم
خاطرات تابستانیم غرق میشوم
ای کاش اینبار از خاطراتم برنگردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر